عزیز مامانعزیز مامان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

لذت مادر شدن

چند کلمه با نی نی

سلام عشقم همه ی زندگیم شدی. روز و شب به فکرتم. به هیچی دیگه نمی تونم فکر کنم. بازم خدا رو شکر که نعمتش رو که تو باشی به من داد. ازش می خوام  خودشم حفظت کنه عزیزکم. نمیدونم الان در چه حالی. دوست داشتم یه دستگان داپلر داشتم و راه به راه صدای قلب کوچیکت رو میشنیدم و خیالم راحت میشد که روز به روز داره قوی تر میزنه. ولی دلشوره های بارداری هم قشنگه. تو داری روز به روز تو شیکم من بزرگتر میشی و من به لحظه دیدار با تو نزدیکتر! نمیدونم پسری یا دختر، نیمدونم چه شکلی هستی ولی اینو میدونم که با تمام وجود دوستت دارم. عزیز کوچولوی من تو حسابی قوی باش و سفت سفت به مامانت بچسب! مامان با وجود بی میلی سعی میکنه هر چی که میگن واسه تو خوبه بخوره. تو هم...
10 خرداد 1392

سلامت استفاده از ویتامین A در طول بارداری

در مورد ویتامین A نظرات خیلی غلطی تو بعضی کتاب های فارسی و بعضی سایت ها وجود داره. واسه همین من تصمیم گرفتم یه مقاله در این مورد ررو براتون اینجا بزارم. این مقاله از سایت www.pregnancy.org گرفته شده و دو تا منبع اصلیش عبارتند از:  Rothman KJ, Moore LL, Singer MR, Nguyen U-SDT, Mannino S, Milunsky A (1995): Teratogenicity of high vitamin A intake.N Engl J Med 333:1369-1373. Oakley GP Jr, Erickson, JD (1995): Vitamin A and Birth Defects (Editorial). Ibid 333:1414-1415. مطالعات نشان داده که بین مصرف ویتامین A (به صورت رتینول یا استرهای رتینول) به مقدار بسیار زیاد در طول بارداری و برخی نقصهای مادرزادی رابطه مستقیم وجود دارد...
6 خرداد 1392

هشت هفته بارداری

امروز من 8 هفتمه ! و اما تغییرات این هفته: دور شکم (متوجه شدم باید یکم پایین تر از نافم رو بگیرم چون اونجا داره زودتر میاد بالا واسه همین یه افزایش چشمگیر داره!! دور نافم الان 86 سانته ): 89 سانت وزن: 59.7 کیلوگرم افزایش وزن: کلاً وزنم از اول کمتر شده ولی نسبت به هفته قبل وزن گرفتم علائم: سینه های دردناک (سمت چپی بیشتر)، تهوع خیلی بیشتر از قبل، ترشحات زیاد و گاهی عجیب و غریب. تکرر ادرار به اندازه کافی! سردرد (بیشتر سرم سنگینه تا درد بکنه) و خستگی مفرط. احساسات من: خوردن سیب تهوعم رو بهتر میکنه. خیلی دوغ دوست دارم مخصوصاً کفیر که یکم ترش مزه هستش. اصلاً به شیر نمیتونم لب بزنم. چیزای شیرین خیلی شیرین به نظر میرسن. ...
3 خرداد 1392

7 هفته و دو روز بارداری

امروز من 7 هفته و 2 روز مه! و اما تغییرات این هفته: دورشکم: 85 سانت وزن: 59 کیلوگرم دور شکم: 85 سانت تغییرات وزن: وزنم کم شده و فکر کنم واسه حرص خوردن این چند روزه علائم: درد سینه ها(کماکان) دیگه پوشیدن سوتین های فنردار کار آسونی نیست باید برم و چند تا ساده بگیرم(فکر می کنم پروزسترونهایی که مصرف میکنم هم تو تورم سینه ها تاثیر داره)، ترشحام کمتر شده ولی هنوز زیاده، تهوع ، تکرر ادرار، گاهی درد زیر شکم. تهوعم صبحها نیست و بعد از خوردن غذا یا استشمام بوی غذا بیشتر میشه. موعد دکتر: بعدیش 22 خرداده! دعا کنین همه چی خوب پیش بره. راستی دکی تو موعد قبلی گفت ویتامینهای بارداری رو یه روز در میون بخور چون ویتامین آ بالای...
29 ارديبهشت 1392

گاهی پیش میاد!

سلام نی نی خوشگلم پنج شنبه واسه اولین بار من و ترسوندی!!!! 4 شنبه زیاد فعالیت کرده بودم. دانشگاه، پیاده وری، پله های مترو و .... شبم اومدم خونه حسابی بوی رنگ میومد. یکی از همسایه ها داشت خونش رو رنگ میزد. حسابی کلافه بودم!  هیچکی هم نبود خودم و خودم بودم. صبحش که بیدار شدم بازم همه چی خوب بود تا اینکه یهو یه لکه دیدم. از ترس داشتم میمردم. به شوشو زنگ شد موبایلش خاموش بود (نیم ساعت قبلش زنگ زده بود داره میره پارک آبی، مشهد بود!) به مامانم زنگ زدم و داشتم از گریه میمردم. به گفت فقط دراز بکش و تکون نخور. بعدش به همسایمون زنگ زد خانومش سریع اومد. فشارم افتاده بود. بهم گفت فقط دراز بکش. واسم آب قند آورد به دکترم زنگ زدیم و یه مشت دارم با ا...
29 ارديبهشت 1392

سونی اول ما

خدا جونم صدها هزار بار شکرت. نمیدونم این لطفت رو چطوری جبران کنم و با چه زبونی ازت تشکر کنم.  من و نی نی رفتیم دکتر! خیلی زود نوبتمون شد. یه خانوم مهربون فشار و وزن من رو یادداشت کرد . بعدش سونوی اول رو رفتیم (سونوی واژینال). دکتر خیلی متین، با وقار و آروم برام سونو انجام داد. چشام و بستم و خدا خدا می کردم. گفت بلللهههه! یه جنین خوشگل تو شیکم شماست که دقیقاً 6 هفته و 4 روزشه و قلب کوچولوش میزنه!! ای خدا دنیا رو بهم دادن. خدایا هر چی شکرت رو بگم کم گفتم. دکتر گفت اگه می خوای پریناتال بخوری یه روز در میون بخور چون ویتامین آ زیادی داره! و گفت اسید فولیک و امگا 3 رو بخور و سه هفته دیگه بیا تا ببینم چه خبره. بقیه سوالامم یادم رفت اصلاً ا...
24 ارديبهشت 1392

6 هفته و 1 روز بارداری

امروز از روی تقویم من 6 هفته و یک روز مه! و اما تغییرات این هفته: قد: 173 سانت وزن: هنوز 60 کیلوگرم دور شکم: 85 سانت تغییرات وزن: باز هم دور شیکمم بزرگتر شده ولی وزنم تغییری نکرده!! نی نی داره روز به روز رحم من رو برجسته تر می کنه. با اینکه هنوز خیلی خیلی کوچولوئه! علائم: سینه هام هنوز درد داره ولی از قبل کمتر شده. اینگار بدنم بهشون عادت کرده. هنوز موقعی که از خواب بیدار میشم تهوع ندارم ولی وقتی غذا می خورم یا در طول روز مخصوصاً وقتی از جلوب مغازه میوه فروشی رد میشم حالم دگرگون!! میشه. نگرانم چرا صبح ها حالت تهوع ندارم ولی مثل اینکه باید خوشحال باشم. ورم معده شدید پیدا کردم هیچ بعید نیست افزایش دور کمرم به ورم مع...
21 ارديبهشت 1392

دلتنگی

سلام عزیز مامان امشب خیلی نگرانتم. حالم خوبه، ورم معده شدید و تهوع دارم ولی نمیدونم چرا نگرانتم. عزیز دلم تا نبینمت دلم آروم نمیشه. بابایی طفلکی  امتحان داره سه شنبه! منم هی بهش الکی گیر میدم و براش خودم رو لوس می کنم. فقط تو بغل اونه که آروم میشم. نی نی خواهش می کنم خوب رشد کن. خیلیا تو این دنیا منتظر هستند تا تو سالم به دنیا بیای! مامان بابایی و مامانی من و همینطور بابایی من هرروز زنگ میزنن و سراغ تورو میگیرن. هی بهم سفارش می کنن که مواظب تو باشم. یه دنیا دوستت دارم. خیلی مواظب خودت باش عشقم خیلی زیاد. تو خوب باش من دیگه هیچی نمی خواهم. خدای عزیزم من بچم رو به تو میسپرم. غیر از تو هیچ پشت و پناه محکمی نیست. خدایا خودت بهم لطف...
20 ارديبهشت 1392

چند کلمه با نی نی

سلام عشق مامان اومدم برات کلی بنویسم. بابایی برام واسه روز زن کادو یه قاب خیلی خوشگل که دورش مروارید و نگین کاری شده خرید. اومدم دیدم که برای شما هم یک قاب خریده که جا واسه عکسای از تولد تا 12 ماهگیت داره عزیزم. تازه فهمیدم چقدر ذوق اومدنت رو داره. من این روزا دیگه تهوعم شروع شده. مخصوصاً امروز کلی حالت تهوع داشتم. روزا و شبا کلی باهات حرف میزنم. ازت یه چیزی می خوام نی نی خوشگلم اونم اینه که مواظب خودت باش. هیچی به اندازه سلامتیت برام مهم نیست! تو سالم باش من دیگه هیچی نمی خوام. راستی با خاله هما، خاله نسرین و خاله هانا رفتیم نمایشگاه کتاب. خاله هما واسه نارمیلای گلش کلی چیز میز خرید منم واسه شما نقطه کوچولو خرید کردم.  دیشبم با...
17 ارديبهشت 1392