عزیز مامانعزیز مامان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

لذت مادر شدن

گاهی پیش میاد!

1392/2/29 12:01
نویسنده : گلی
1,250 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی خوشگلم

پنج شنبه واسه اولین بار من و ترسوندی!!!! 4 شنبه زیاد فعالیت کرده بودم. دانشگاه، پیاده وری، پله های مترو و .... شبم اومدم خونه حسابی بوی رنگ میومد. یکی از همسایه ها داشت خونش رو رنگ میزد. حسابی کلافه بودم!  هیچکی هم نبود خودم و خودم بودم. صبحش که بیدار شدم بازم همه چی خوب بود تا اینکه یهو یه لکه دیدم. از ترس داشتم میمردم. به شوشو زنگ شد موبایلش خاموش بود (نیم ساعت قبلش زنگ زده بود داره میره پارک آبی، مشهد بود!) به مامانم زنگ زدم و داشتم از گریه میمردم. به گفت فقط دراز بکش و تکون نخور. بعدش به همسایمون زنگ زد خانومش سریع اومد. فشارم افتاده بود. بهم گفت فقط دراز بکش. واسم آب قند آورد به دکترم زنگ زدیم و یه مشت دارم با استراحت مطلق داد (داروها یه آمپول پروژسترون 50 میل با قرص duphaston ده میل بود که گفت قرص رو روزی دو تا تا وقتی میای پیش من یعنی 22 خرداد بخور). آقای همسایه داروهامو گرفت و خانومش هم هی بهم میرسید. خدا خیرشون بده کلی به دادم رسیدن. داروهامم گرفتن!خلاصه مامان بیچارم سریع پرواز گرفت و 4 ساعت بعد اینکه بهش خبر دغاده بودم رسید تهران. منم شدم استراحت مطلق با کلی ترس و لرز! الانم که مینویسم اجازه خیلی کارها رو ندارم. دکتر میگه سونوگرافی چیزی لازم نیست تا نوبت بعدیت. ولی من نگرانم تا نبینمش و مطمئن نشم سالمه دلم آروم نمیشه. خدایا بچم رو به تو سپردم. مامان بدی بودم و خوب مواظبش نبودم ولی تو خدای خوبی هستی مواظبش باش.هنوز علائم بارداریم هست و این خوبه ولی نمیدونم این علائم از قرصاست یا از نی نی خوشگلم که داره رشد میکنه و بزرگ میشه انشاا....

باباییت کشته مارو با این کارش. یکشنبه دوباره میره ماموریت و تا 4 شنبه شب برنمیگرده! خوبه که مامان بزرگ پیشمونه. دوست دارم نی نی گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زیتب
29 اردیبهشت 92 12:41
سلام عزیزم ... انشالله نی نی نازت و خدا برات نگهداره ... استرس نداشته باش
saeedeh
29 اردیبهشت 92 13:00
عزیزم اصلا نگران نباش اون آمپولو که زدی و استراحت کنی هیچ اتفاقی انشالا نمی افته. این خیلی طبیعیه . خیلی های دیگه رو دیدم که به لکه بینی افتادن . اما ازین به بعد مواظب باش من که هفته اول خبر نداشتم ایروبیک می رفتم. اما خدا روشکر زود فهمیدم و قطع کردم!


مرسی عزیزم
الی
29 اردیبهشت 92 17:33
عزیز دلمممممممممم

خیلی ناراحت شدم وقتی شنیدم اون مشکل پیش اومد گلی جونم...
خدا رو شکر که به خیر گذشت
انشاالله که همه چی خوب پیش بره و نی نی نازی سالم و سلامت رشد کنه و بیاد تو بغلت


انشاا...! با دعاهای شما خاله های گلش
رها
30 اردیبهشت 92 14:02
سلام عزيزم
اين پست رو كه خوندم كلي براي ني ني ات ترسيدم.خدا رو شكر كه اتفاق وحشتناكي نيوفتاد
انشالله ني ني جون صحيح و سالم بدنيا مياد


مرسی عزیزم