عزیز مامانعزیز مامان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

لذت مادر شدن

اولین ملاقات دکتر علوی و آنچه در هفته 17 گذشت!

1392/5/11 10:52
نویسنده : گلی
733 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی خوشگلی

خیلی حوصله نداشتم تو این هته مثل هفته های قبل از تغییراتم بنویسم. ولی واست از اتفاقاتی که افتاد یکم می نویسم. ما دوشنبه رفتیم دکترمون تو بندرعباس یعنی دکتر علوی. خیلی مطب خوشگلی داشت و مهربون بود. تا رفتیم مامان بزرگت رو شناخت و هرکاری کردیم ازمون پول ویزیت نگرفت. صدای قلب شما رو گوش کرد و گفت قند ما (با اینکه نزدیک 15 واحد پایینتر از زنج نرماله!) باید کنترل بشه ولی گفت چون لاغری و اضافه وزن بارداری هم نداری فکر نمیکنه مورد خاصی باشه. خلاصه اینکه از ما خواست فعلاً فقط آزمایش رو تکرار کنیم. صدای قلب شما رو هم گوش کرد. برای تعیین جنسیت شما سونو نکرد و فقط صدای قلبت رو برامون گذاشت. ما هم اصراری نکردیم. گفتش جنسیت شما تو سونوی آنومالی که اگه خدا بخود تو هفته 18 انجامش میدیم مشخص میشه و سونوی اضافی لازم نیست. از همه چیمون دیگه راضی بود. ما بعدش خونه مامان بابات دعوت بودیم. ایشون زن عمو و خانوادش رو واسه افطار دعوت کرده بود. تا از در وارد شدیم همه پریدن دم در تا جنسیت شما رو بدونن! وقتی فهمیدن معلوم نشده خیلی خورد تو ذوقشون. بابای باباییت خیلی دوست داره تو پسر باشی همش میگه خدا یه پسر از ما گرفته ، یکی دیگه داره بهمون میده. مامانی بابایی به همین دلیل دوست داره تو پسر باشی ولی دخملی هم میخواد. آخه خودش دختر نداره. هر کسی برای جنسیت نی نی ما یه حدسی میزنه منم به روی خودم نمیارم ان تی احتمال دختر داده! خاله ی منم از مالزی زنگ زده میگه جنسیت دختر گلی معلوم شد؟؟!!!  طفلی اصلا! حواسش نبود بگه نی نی گلی بسکه دختر دوست داره میگه دختر گلی. اون یکی خالم هم میگه اگه شما دختر باشی واسه من بهتره. ولی همه میگن تو هر چی باشی عالیه! تو هم این روزا دیگه حسابی شوت و لگد میپرونی و به ابراز علاقه هاشون جواب میدی! تا حالا چهار نفر با من شرط بستن که تو پسری!!!!! کلی شام و نهار و چیزای خوب افتادیم مامانی!!! خخخخخخخخخخخخخخخخخ

دیروز با مامان و بابای من رفتیم مانتو واسه من بخریم. آخه مانتوهام دیگه تنگ شدن و شیکمم میفته توشون. هرچنر چیز خاصی رو نپسندیدم. حس میکنم همشون من و چاق میکنن (یکی نیست بگه خوب داری چاق میشی دیگه!!! خخخخخخ)! کلی وسایل سیسمونی هم سر راهمون دیدیک. یه پتو دیدم که عاشقش شدم ولی دخترونست. مطمئن شم دختری واست میگیرم! به بابات گفتم اگه برم دفعه بعد و ببینم نباشه خودم و دار میزنم! مرده بود از خنده!!!!

خلاصه اینجور بگم که پسر و دختر شدن شما دو سرش برده! حالا خود دانی کدوم سمت بیشتر برات میچربه!عاشقتمممممممممممممممممممممممممم. 

در پناه خدا باشی به قول باباییت نی نی خان! (چون خانواده ی من جزو خانهای قدیم هستن و هنوز خیلیا پدر و پدر بزرگم رو با پسوند خان صدا میکنن باباتم به تو میگه نی نی خان! میگه چه پسر و چه دختر نی نی خانه!!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)